- بَلوط .
من چشمانم را , آنها مغزم را می شستند
من محصولم را , آنها غلط هایشان را برمی داشتند
من به عمق سکوتم , آنها رضایتم را می پنداشتند
من فردایشان را , آنها دیروزم را میدیدند
من پاک با آتش , آنها سوخته میشدند
من باری به دوش , آنها تنها دود می کشیدند
من لبخند را , آنها من را میزدند
من بخشش را , آنها انتقام را یاد میدادند
من روحم را , آنها جسمشان را آزاد می کردند
من من را آنها هم اینبار من را فراموش میکردند . /