سکوت و کمی لبخند مسخره ،
فکر و خیال و کمی هم دغدغه !
نگاهی که نمیبیند تورا
خیالی که جز تو نمیبرد مرا !
عاشقی و کمی هم افسرگی ،
آدمی که رسیده به آخر ، به آدم کشی !
جنگلی که ز بی آبی خشکید و مرد
گلی که کنار خار ها پژمرده شد !
دلی که تمامش به نام تو شد
و بن بستی که در آخر باز بسته شد !
در آغوش ابری که باران ندید
لبی که به دریا رفت و به طوفان رسید !
به موهای خیست به دستان باد
کجایی که عالم شد از نو سراب !
رسیدن به تو قصه دل کندن است ،
دوباره ندیدن دلم روشن است !
کمی خط خطی ، دو چشم نیمه باز
که شاید همین است ، بسوز و بساز ..